برای تازه شدن دیر نیست
سـخن اندر مقامش بی شمار است تجلی بخش عـشـق کـردگـار است چه گویم وصف مادر چون نبی گفت بهشت بر زیر پـایـش استوار است این چـنـیـن زار مخواه، کز برت دور شوم روی تـو بینم و چـون، عـابـری کـور شوم تو نـدانی کـه مگر، خود همه جـان منی از چه رو می خواهی، زنده در گور شوم دلا عاشق کشی رسم زمان شد دگــر دنـیـا پـرستـی کـارمـان شد مـگـو از راز مـعـشـوقـت دگر هیچ کـه عـالـم خانه ی نا محرمان شد بـا تـو ایـن دل بـاز مـسـتی می کـند روز و شـب بـاده پـرسـتـی می کـند نــغـمـه می خـوانــد ز پـیمان وصـال شــکـوه از آنـچه گسستی می کند فــــکــــر تــــو آرام جــانــم را ربــود گرچه دل خود پیش دستی می کند شـعـله ور بـیـنـی اگر بر آتش است خـود فـدای آنـچـه هـسـتی می کند هر چه شد قسمت فراموشش مکن ایـن دلی کـو بـا تـو مـستی می کند بـرق چـشـمـانـت دل و دیـنـم ربـود تــیــر مــژگــانـت بـه دل آمـد فـرود نـوش دارویـی که در لبهای توست زخــمــهـای کـهـنـه ی قـلـبـم زدود فـــصـــل آغـــازی دگـــر آوای تــو بـر کـتـاب کـهـنـه ی عـمـرم گشود شـد هـمـه نـام تـو ذکـرم در نـمـاز سر به خاک پای تو شد در سجود هـمـصـدای عـاشـقـان جـان فــدا عاشقانه گشت هرچه دل سـرود
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |